جدول جو
جدول جو

معنی پشه زرین - جستجوی لغت در جدول جو

پشه زرین
(پَ شَ / شِ یِ زَرْ ری)
شرارۀ آتش را گویند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
پشه زرین
شراره آتش
تصویری از پشه زرین
تصویر پشه زرین
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تشت زرین
تصویر تشت زرین
تشتی که از زر ساخته شده
کنایه از خورشید
تشت زر
فرهنگ فارسی عمید
(پَ شَ / شِ پَ)
نوعی بادزن که از مویهای افشان سازند و بر سر چوب کنند برای راندن پشه و مگس
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ زَرْ ری)
مؤلف مرات البلدان نویسد: ’آبادیی است از مزارع ناحیۀ طبس مسینا که قدیم النسق و بی سکنه است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 233)
لغت نامه دهخدا
(خِ تِ زَرْ ری)
خشت طلائی. کنایت از آفتاب عالمتاب است. (از انجمن آرای ناصری) (از برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(تَ تِ زَرْ ری)
کنایه از خورشید است. (برهان) (آنندراج). تشت زر. آفتاب. (فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء). و رجوع به تشت زر و تشت آسمان شود
لغت نامه دهخدا
(قُبْ بَ / بِ یِ زَرْ ری)
کنایه از آفتاب و عمود صبح است. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(شَ رِ زَرْ ری)
شهری بوده است از عمارات حضرت سلیمان. (آنندراج) :
سوارش در نظر از قصر ایوان
بود چون شهر زرین سلیمان.
استرآبادی (از آنندراج).
گر چنین زآن برگ گل زرین گیا خواهد دمید
خانه آیینه را هم شهر زرین میکند.
حاجی سابق (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ زَرْ ری)
دهی است از دهستان دالوند بخش زاغه شهرستان خرم آباد. واقع در 10هزارگزی شمال باختری زاغه و 6هزارگزی شمال باختری راه شوسۀ خرم آباد به بروجرد با 240 تن سکنه راه آن مالرو است. ساکنین آن از طایفۀ دالوند هستند و زمستان به قشلاق میروند. مزرعۀ کمرکبود جزو این آبادی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
نوعی بادزن که از موی سازند و بر سر چوب زنند برای راندن مگس، رشته هایی از طناب و چرم و مانند آن که بر صورت خر و اسب آویزند تا مگس را از چشم و صورت حیوان براند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبه زرین
تصویر قبه زرین
گنبد زرین، خور
فرهنگ لغت هوشیار